در قند دویچه وله
مارس 29, 2011
مسابقهی بهترین وبلاگ فارسی برای من که یک وبلاگنویس دونپایه هستم یک تصویر دوری است، شبیه مسابقههای که معاون پرورشی مدرسهمان برگزار میکرد. هیچوقت کسی را در حال آماده شدن برای موضوع مسابقه نمیدیدم، و کلن وقتی خبر میشدم که داشتند سر صف اسمها را صدا میزدند و جایزه بهشان میدادند. وقتی دوستم را آن بالا میدیدم خوشحال میشدم و یادم نیست حسودی میکردم یا نه، ولی یادم هست که معیار قضاوت هر چه بود از دسترس ما بیرون بود و این بود که معیار را خودمان میساختیم و مثلا به هم ميگفتیم فلانی حقش بود جایزه برد، خیلی بامعرفته تو فوتبال.
لیست وبلاگهای انتخاب شدهی امسال را دیدم و در مجموع خوشم آمد و دیدم که از دوستانم هم هستند و آقای داور هم عزیز و سرشناس است و همهی اینها دل آدم را خوش میکند به یکی از همان خاطرات شیرین: بهترین وبلاگ فارسی سال فیلان از نگاه خوانندگان. گیرم جای چندتایی از وبلاگهای خوب هم خالیست.
ولی به نظر من وبلاگ نویسی در سال گذشته یک برندهی اصلی دارد، آنهم کسرای درقند قزل آلا است. در حدود دوسالی که مشتری دائمش هستم، همیشه هرقدر که دیدن یک پست جدید در لیست گودرم خوشحالم میکرد، نگرانی از اینکه تعطیل کند و برود و ما را در خماری ابدی بگذارد هم بود. حرف زدن از تکنیک نوشتن و سلامت متن و طنز تلخ تمام و کمال وبلاگ برای کسانی که خوانندهش هستند کار بیهودهایست. فقط شاید میتوان اشاره کرد که وقتی رد پای ونهگات یا هرابال یا رومن گاری را در متن میبینی، ماجرا خیلی بیشتر از کپی و تکرار است، یک جور خلق دوباره که با ساختار هماهنگ شده و جای خودش را پیدا کرده. بارها هوس کردهام یک متن را به همین شیوه بنویسم و کیست که هوس نکرده باشد و کیست که دست به قلم نبرده تا بداند همچین هم کار سادهای نیست.
خلاصه این که من فکر میکنم وجود این وبلاگ و چنین وبلاگهایی ـ به خصوص در زمانی که وبلاگها در دو سر طیف سایت رسمی شدن یا دفترچرک نویس الکی شدن بهسر میبرند در زبان فارسی قندی عظیم است.